26دي ماه سال 1357 سالروز فرار شاه از ايران است؛ فراري که دفتر سلطنت پهلويها و زندگي مردم ايران زير سلطه قدرتهاي استکباري جهان را براي هميشه فرو بست. اين نخستين باري نبود که شاه فرار را بر قرار ترجيح مي‌ داداما اگر در سال 1332 با کودتايي سياه، امريکا مهره دست نشانده خود را به کرسي حکومت بازگرداند در سال 57 ديگر نه جامعه پذيراي سلطنت بود و نه شاه توان رويارويي با موج خروشان انقلابيوني را داشت که به رهبري حضرت امام خميني (ره) خواستار برپايي نظام سياسي نويني بر مبناي احکام و قوانين اسلامي بودند. فرار شاه آغاز فصلي جديد در حيات سياسي، اجتماعي، فرهنگي جامعه ايراني بود.

خروج و به‌عبارت ديگر، فرار محمدرضا شاه در 26 دي‌ماه 1357، دومين فرار او از ايران بود؛ چرا در فرار اول، شاه با کودتاي 28 مرداد 1332، به سلطنت بازگشت اما بار دوم اين اتفاق رخ نداد و شاه از حمايت کشورها و دولتهاي حامي خود محروم ماند؟
واقعيت اين است که ميان ماهيت حوادث و رخدادهاي سياسي و اجتماعي ايران در سالهاي پاياني دهه 1320 و اوايل دهه 1330 که نهايتاً به کودتاي 28 مرداد 1332 منتهي شد، با آنچه در سالهاي پاياني عمر رژيم پهلوي شاهد آن بوده‌ايم، تفاوتهاي اساسي وجود دارد. درست است که در هر دو اين مقاطع محمدرضا شاه را در صف مخالفان و دشمنان داخلي و به‌ويژه خارجي ملت ايران مي‌بينيم، اما، در هر يک از اين دو مقطع مهم و حساس کشور ملت ايران دو هدف جداگانه را دنبال مي‌کردند. در دو سه ساله منتهي به کودتاي 18 مرداد 1332، ملت ايران نهضت ملي کردن نفت و مبارزه با استعمارگران خارجي را دنبال مي‌کرد؛ اما، قيام ملت ايران در مقطع سالهاي 1356- 1357، هدف بنيادي‌تر، بزرگتر و سرنوشت‌سازتر سرنگوني رژيم پهلوي و برقراري نظام سياسي جديدي را دنبال مي‌کرد. بنابر اين، در مقطع نخست، به رغم مقابله آشکاري که شاه با منافع و خواستهاي ملت ايران و همگامي‌اي که با کشورهاي خارجي ناقض حقوق و منافع مردم ايران (انگلستان و آمريکا) داشت، قاطبه رهبران نهضت (که البته به‌تدريج اختلافات جدي‌اي هم با يکديگر پيدا کردند) برنامه و هدفي در راستاي از ميان برداشتن احتمالي نظام شاهنشاهي پهلوي دنبال نمي‌کردند. بگذريم از اين‌که در ميان اقشار وسيعي از مردم کشور، مخالفتها و انتقادها از عملکرد شاه بس جدي و گسترده شده بود و چه بسا براي سرنگون ساختن کليت نظام وقت هم آمادگيهايي نسبي به‌وجود آمده بود، اما، در اين باره هيچ برنامه و استراتژي مشخص و از پيش تعيين شده‌اي وجود نداشت. به ‌واقع هم معلوم نبود اگر، کودتاچيان موفق به سرنگوني دولت دکتر محمد مصدق نمي‌شدند، محمدرضا شاه که به ‌دنبال شکست کودتاي اول (25 مرداد 1332) به خارج از کشور گريخته بود، چه سرنوشتي پيدا مي‌کرد؛ چون اساساً هدف نهضت ملي ايران در آن مقطع سرنگون ساختن رژيم پهلوي و جايگزين ساختن آن با نظام سياسي جديدي نبود. اما، در سالهاي 1356- 1357، انقلاب اسلامي ملت ايران (تحت رهبري امام خميني) آشکارا، هدف سرنگون ساختن نظام شاهنشاهي پهلوي و برپايي نظام سياسي نويني بر مبناي احکام و قوانين اسلامي را دنبال مي‌کرد. به همين دليل، از همان آغاز آشکار بود که انقلاب سراسر گسترش‌ يابنده ملت ايران اين بار هدف بنيادين از ميان برداشتن رژيم استبدادگرا، مردم‌ستيز، قانون‌گريز و سلطه‌پذير پهلوي و نيز مقابله با کشورهاي سلطه‌جوي حامي آن حکومت را دنبال مي‌کند. از همه اينها که بگذريم، در هر دو مقطع مذکور، البته، حاميان خارجي نظام شاهنشاهي پهلوي از هيچ کوششي براي مقابله با خواستهاي ملت ايران و حمايت بدون قيدوشرط از حکومت محمدرضا شاه فروگذار نکردند. اما، به دلايل عديده، نهضت ملي ايران در سالهاي نخست دهه 1330 بدفرجام شد؛ اما، انقلاب اسلامي ملت ايران در سالهاي 1356- 1357 با موفقيت قرين شده و به رغم حمايتهاي تمام و کمال کشورهاي خارجي از شاه، که حتي تا مدتها پس از سرنگوني قطعي رژيم پهلوي هم ادامه داشت، اين بار توطئه‌هاي مخالفان داخلي و دشمنان خارجي براي بازگرداندن دوباره شاه به رأس قدرت با شکست مواجه شد.

چه وقايعي زمينه‌ساز اين فرار شد؟
بسياري از کساني که از نزديک شاه را مي‌شناختند، تأکيد کرده‌اند که او شخصيتي جبون و ترسو بوده و توان مقابله چنداني در برابر ناملايمات و بحرانهاي سياسي و اجتماعي نداشت. حتي از ماهها قبل از آن خروج بي‌بازگشت هم هر از چندگاه به برخي از اطرافيانش گفته بود که اگر وضع به همان منوال ادامه يافته و بحران انقلابي مهار نشود، او کشور را ترک خواهد کرد. بنابراين برخلاف تظاهري که مي‌کرد، شاه اساساً فردي کم‌جرئت و جبون بود. تداوم سراسر گسترش يابنده تحرکات انقلابي مردم ايران در طول تابستان و پاييز سال 1357 هم او را از روند تحولاتي که در کشور جاري بود سخت نوميد و مأيوس کرده بود. تا جايي که، به رغم حمايتهاي تمام و کمال انگلستان و آمريکا از او، به شدت نسبت به نيات رهبران اين کشورها در باره آينده حضور خود در رأس هرم قدرت مشکوک و در نگراني سير مي‌کرد. گفته مي‌شد حتي از مدتها قبل از آن هم که شاه ديگر توان تصميم‌گيري منطقي و معقول را از دست داده و در سردرگمي شديدي به سر مي‌برد، آماده شده بود تا در اولين فرصت کشور را ترک کرده و اوضاع نابسامان سياسي و اجتماعي کشور را به حال خود رها کند. تا جايي که اگر خواسته و اصرار اطرافيان او و نيز حاميان خارجي او نبود، احتمالاً خيلي پيشتر آن خروج فرارگونه خود از کشور را آغاز مي‌کرد. زيرا اين تصور وجود داشت که هرگاه شاه از کشور خارج شود حاميان او در ميان ارتش و نيروهاي امنيتي و غيره به سرعت روحيه ايستادگي خود را در برابر انقلابيون از دست خواهند داد. علاوه بر اين از اواسط پاييز سال 1357 بدان‌سو هم که بحث نخست‌وزير شدن برخي چهره‌هاي منتقد وفادار حاکميت مطرح مي‌شد و در اين ميان پاره‌اي از محافل حامي حکومت از ضرورت

خروج شاه از کشور سخن به ميان مي‌آوردند که به‌زعم آنها مي‌توانست دست مسئولان امر را در مهار بحران انقلابي و تقويت موقعيت رژيم پهلوي بازتر کند اما سوءظن و نگراني شاه از ناحيه کساني که ممکن بود در شرايط غيبت او از کشور روند سقوط نهايي او را تسهيل کنند مانع از جدي‌تر شدن بحث خروج او از کشور مي‌شد. با اين حال، با گسترش بيشتر بحران انقلابي و نوميدي حاميان داخلي و خارجي حکومت از دولت نظامي ارتشبد غلامرضا ازهاري، طرح تشکيل دولت شاپور بختيار قوت گرفت و تقريباً به سرعت شاه ناگزير از قبول شرايط بختيار براي زمامداري شد. اين بار ديگر وي به جد مهياي خروج از کشور شد که البته نخست‌وزير جديد هم خواستار آن بود. البته احتمالاً اين خروج فرارگونه شاه از کشور دلايل مهمتري هم داشت.
فرار شاه از کشور روند پيروزي انقلاب اسلامي را چگونه تسهيل کرد؟
هر چند حاميان خارجي شاه همچنان به طرفداري و حمايتهاي گسترده خود از حکومت پهلوي ادامه مي‌دادند و بالاخص آمريکاييان همچنان مصر بودند ولو با توسل به کودتا براي نجات شاه از سقوط حتمي، که به معناي از دست رفتن منافع زايدالوصف سياسي و امنيتي و اقتصادي و نظامي و… آنان در ايران و منطقه بود، مانع از پيروزي انقلابيون شوند، اما، به‌واقع خروج شاه از کشور فرايند فروپاشي نظام شاهنشاهي پهلوي و پيروزي انقلاب اسلامي ملت ايران را تسهيل کرد و شتاب بيشتري بخشيد. علاوه بر اين‌ در اردوگاه حاميان کم‌شمار حکومت در داخل کشور تزلزلي روزافزون پيشامد کرده و يأس و نوميدي از آينده حکومت درحال احتضار را دو چندان کرد، انقلابيون خارج از شمار تحت رهبري امام خميني اما بيش از پيش به پيروزي انقلاب اميدوار شدند؛ به‌ويژه اين که به دنبال خروج شاه از کشور امام خميني رهبر انقلاب هم اعلام کردند به زودي خاک فرانسه را به سوي ايران ترک خواهند کرد. در چنين اوضاعي بود که دولت بختيار هم با تمام تلاشهايي که براي آرام کردن فضاي سياسي و اجتماعي کشور انجام مي‌داد، خيلي زود حاميان رژيم پهلوي را نوميد کرد و آشکارتر شد که انقلابيون هيچ‌گونه وقعي به وعده‌ها، تهديدها، سروصداها و لاف و گزافه‌گوييهاي او نمي‌نهند و به سرعت مهياي تمهيد مقدمات استقبال از رهبر افسانه‌اي انقلاب مي‌شوند. هر چند در دوران نخست‌وزيري بختيار سرکوبگريهاي حکومت حتي فزونتر شده و رقم قربانيان در ميان انقلابيون افزايش چشمگيرتري هم پيدا کرد، اما، روند حوادث سي و چند روزه آتي که نهايتاً به پيروزي انقلاب اسلامي انجاميد چنان سريع طي شد و انقلابيون (تحت هدايتهاي امام خميني) آن‌چنان کنترل تحولات و رخدادهاي جاري و ساري در کشور را در دست گرفتند که نه دولت بختيار و حاميان ديگر رژيم محتضر پهلوي در داخل کشور و نه حاميان خارجي آنان هر گونه امکان ابتکار عملي را از دست داده و ناگزير تسليم اراده ملت ايران شدند.

 

موضوعات: اخبار مدرسه
[شنبه 1394-10-26] [ 11:00:00 ق.ظ ]