ثانیه ها می روند وتبدیل به دقایق و ساعات و روز و شبان متوالی می گردند و این عمر ماست که به راحتی سپری می گردد . از کودکی به جوانی و از جوانی به میانسالی و پیری می رسیم و زمانی خبر دار می شویم که چیزی از حیاتمان نمانده است و همواره افسوس گذشته را می خوریم؛یعنی همواره در حسرت گذشته ایم بی آن که توجه کنیم همین زمان حال ما روزی گذشته خواهد شد. و روزی افسوس همین زمان حال مان را خواهیم خورد. پس چرا اینک که در زمان حال هستیم از زندگی بهره نگیریم . همۀ لحظات و آنات حیات ، متساویاٌ دارای اعتبار و اهمیت اند. وقتی خود را شناختیم بهتر می توانیم حق انتخاب داشته باشیم . در جوانی خوب درس بخوانیم ، خوب ورزش کنیم و هیچ دقیقه و ساعتی را به اندوه و اهمال نگذرانیم. وقتی همه به کار و شغل دلخواه مان رسیدیم باید با آن دلخوش باشیم ، صمیمانه کار کنیم و از کار همراه با نشاط و سر زندگی لذت ببریم و طوری عمل کنیم که دیگران ما را ، منبع فیاض از انرژی و خوشی بشناسند و بر ما اقتدا کنند. در سنین کهنسالی هم به جای آن که از روزگار ناموفق و از دردهای جسمانی خویش ، پیش دیگران بنالیم باید از تجربیات خود دیگران را برخوردار کنیم . معلم و راهنمای جوانان باشیم و به همگان درس زندگی بیاموزیم. بدین ترتیب همۀ روزهای حیات ما آکنده از شادابی و سر زندگی است و دیگر سوء موردی پیش نمی آید تا با اندوه و اسف لحظات را بر خود و دیگران ملامت بار سازیم.
موضوعات: فرهنگی
[دوشنبه 1392-09-18] [ 10:03:00 ق.ظ ]