در زمان خلیفه مهدی عباسی عالمی به نام شریک از دشمنان سر سخت خلیفه به شمار می آمد و خلیفه هر چه به آزار و اذیت او می پرداخت مقام و منزلتش در دل مردم بیشتر جای می گرفت .خلیفه سر انجام تصمیم گرفت کاری به عنوان آزمایش به مرحله اجرا درآورد.پس شریک را به هر نحوی که بود به مجلس خود دعوت کرد.هنگامی که شریک به حضور وی آمد خلیفه گفت آیا می دانی که قضاوت عادلانه هر صاحب حقی را به حقش می رساند؟و آیا این را هم آگاهی که قاضی ها فساد می کنند؟لذا چنین پنداشتم که رمز نجات امت این است که شما منصب ریاست قضاوت رابپذیرید.شریک در جواب گفت :من حاضر نیستم به خاطر نجات دیگران خود را در معرض هلاکت فرار دهم.خلیفه گفت:پس این فرزند مرا درس زمام داری بیاموز!زیرا با این کار رفع گرفتاری از مردم نموده ای چون بعد از من او خلیفه خواهد شد.شریک این خواسته را هم رد نمود.خلیفه از شریک جهت صرف نهار دعوتی به عمل آورد.پس از اصرار زیاد شریک دعوتش را اجابت کرد.خلیفه دستور داد غزای مخصوص خودش را برای شریک آوردند،شریک از آن غذا بسیار خوشش آمد و تمامش را تناول نمود.پس از آن خادم که برای چیدن سفره آمده بود از حاضرین سوال کرد که شریک با غذا چه کرد؟به او گفتند تمامش را میل نمود،خادم در جواب گفت:والله پس از این شریک دیگر رستگار نخواهد شد .هنگامی که آن عالم خود باخته لذت غذای حرام را احساس کرد رو به خلیفه نموده و گفت :اکنون دانستم کلامت حق است،بنا بر این حاضرم به فرزندت اسلوب خلافت بیاموزم و خود نیز منصب ریاست قضاوت و وزارت را بپذیرم،خلیفه خوشحال شد.چند ماه اول حقوق ماهیانه اش را به در خانه می آوردند ولی پس از مدتی خودش برای گرفتن حقوق به بیت المال می رفت و فورا به او داده می شد.یک مرتبه مسئول پرداخت حقوق قدری تعلل ورزید و او را معطل ساخت؟شریک عصبانی شد.مامور حقوق به شریک گفت:مگر چیزی به ما فروخته ای که آمده ای مطالبه پول آن را می نمائی؟شریک در جواب گفت:بلی دین خود را که پر ارزش ترین چیز هاست فروختم.

موضوعات: فرهنگی
[دوشنبه 1391-10-04] [ 11:53:00 ق.ظ ]