جوزف پسر جوانی بود که وقتی برادرش اورا به بردگی فروخت، آرزوهای زیادی داشت. فکر بودن یک جنس و کالا که باید به مصر فرستاده شود، به او تجاوز شود و به زندان فرستاده شود، اما او به این رفتارها و برخوردها اعتنا نکرد، او فقط برای خوشبخت شدن و کامروایی ادامه داد و در انجیل اینطور آمده است که لطف و مرحمت خداوند شامل حال جوزف بود. رآس، بیوه زنی بود که توجه بسیار زیاد به مادر شوهرش داشت، او در تمام مدت در خدمت وی بود و رآس هنوز به دنبال«لطف» زمین دار و صاحب حساب و مالک غلات زندگی اش تغییر زیادی کرد.چرا که او معتقد بود لطف خداوند بالاخره شامل حال او نیز می شود. زمانی که شما زیر چتر لطف و بخشندگی خداوندید،به این نکته پی خواهید برد که «عشق هر روز از زندگی من را پر می کند». به عبارت دیگر، شما نمی توانید لطف و مهربانی خداوند را پس بزنید.هرجایی که می روید، همه چیز طبق نظر شما و همانطور که علاقۀ شماست، تغییر می کند. هرجایی قدم می گذارید، به هر سویی نظر می کنید، افرادی هستند تا دست به سینه، هر ان چه خیر و خوبی است برایتان انجام دهند.

موضوعات: فرهنگی
[دوشنبه 1393-06-10] [ 10:28:00 ق.ظ ]