شیعیان مژده كه از پرده برون یار آمد

عسكرى پورنقى مظهر دادار آمد

گشت از كان كرم گوهر پاكى ظاهر

ز صدف آن دُر تابنده به بازار آمد

شد تولد ز سلیل آن مه تابنده حق

سامره از قدمش جنت الانهار آمد

بهر مولود حسن پورنقى از دل عرش

تهنیت باد ز خلاق، جهاندار آمد

با صفات احدى كرد تجلى به جهان

نور چشم على و احمد مختار آمد

نام نیكوش حسن، خوى حسن، روى حسن

باب مهدى زمان كاشف الاسرار آمد

حامى دین محمد (ص) متولد گردید

عسكرى فخر زمن سرور و سالار آمد

فخر ملك دوسرا جان و دل اهل ولا

خسرو هادى عشر رحمت غفار آمد

گشت از مقدم وى باغ ولایت خرم

چون كه از گلشن دین آن گل بى خار آمد

خواست حق رحمت خود را برساند بر خلق

صورتى ساخت كه با سیرت دادار آمد

نور او نور خدا بود به عالم تابید

روى او شمع هُدى بود شب تار آمد

خُلق غفارى از او خُوى رحیمى ظاهر

 

مظهر ذات خدا آن گل گلزار آمد

امام حسن عسگری (علیه السّلام) در 10 ام ربیع الثانی به دنیا آمدند و جهان را با قدوم مبارکش سرشار از نور نمودند

حضرت امام هادی(علیه السّلام) در مدّت امامت خویش با پنج تن از خلفای عباسی هم زمان بوده است. معتصم از سال 220 تا 232 ه.ق، متوکّل از سال 232 تا 247 ه. ق که در آن سال به دست ترکان کشته شد و پس از او منتصر به خلافت روی آمد که مدّت خلافت او شش ماه و دو روز بیشتر نبود، سپس مستعین از سال248 تا 252 ه. ق و بیشتر مدّت خلافت معتّز عبّاسی که از 252 تا255 هجری به طول انجامید، چرا که شهادت حضرت امام هادی(علیه السّلام) در سال 254 هجری واقع گردیده است. و در همین سال بود که حضرت امام حسن عسگری(علیه السّلام) عهداه دار مسئولیت امامت گردید.

شرایطی که دولت عبّاسی خصوصاً بعد از به خلافت رسیدن متوکّل با آن روبه رو بود به راستی شرایط سختی بود و این شرایط از نشانه های ضعف آن بود و سرآغازی بر انحلال و فروپاشی این دولت به حساب می آید، جنگ های داخلی و خارجی از یک سو و نزاع و جدال بین فرزندان خلفا برای به دست آوردن کرسی قدرت از دیگر سو، به این امر دامن می زد. هر کدام از این جنگ ها و جدال ها تأثیری مستقیم در ایجاد ضعف و فروپاشی در دولت عبّاسی داشت.

عملیات سرکوبگرانه ای که حکومت عبّاسی مدّت ها بود ک در برابر شیعه به آن توسل می جست در زمان معتمد عبّاسی تغییر نکرده، بلکه عصر معتمد امتداد همان سیاست دیرین بوده که خلفای عبّاسی آن را از یکدیگر به میراث برده بودند. آنان در برابر ائمه اطهار و شیعیانشان این سیاست را به قوی ترین شکل پیاده می کردند. چرا که خلفا از تحول اوضاع به نفع ائمه و اتباع آنان و گسترش فعالیت سیاسی ایشان که خود نشانة تغییر اوضاع بر ضدّ حکومت وقت بود، همچنین از روی آوردن مردم به شکل گسترده به حضرت امام (علیه السّلام) که در نتیجه ممکن بود به اتّخاذ موضع جهادی توسط امام در برابر خلیفه و سلطنت او منجر گردد سخت وحشت داشتند. در زمان معتمد نیز روش های حکومت در برابر شیعه چیزی جز همان روش های عصرهای گذشته نبوده است که عبارتند از: 1ـ مراقبت و زیر نظر گرفتن تحرّکات اصحاب امام(علیه السّلام) و پیروان او. 2ـ زندان که برای محدود کردن فعالیت اصحاب امام به کار می رفت. 3ـ قتل که حکومت هنگامی که از روش های دیگر در برابر شیعه نتیجه نمی گرفت و یا احساس می کرد فعالیت آن ها رو به رشد و تزاید نهاده است دست به قتل شخصیت های بارز و نزدیکان امام(علیه السّلام) می زد.

از جمله مواردی که در تاریخ آمده این است که مردم آن زمان به امامت امام حسن عسگری(علیه السّلام) شک و تردید داشتند و دائم ایشان را در وحله آزمایش قرار می دادند از جمله اینکه:

آزمون در مسیر راه

و نیز او از حمیری از جمعی از صیمریان از نوادگان اسماعیل بن صالح روایت شده است:

«حسن بن اسماعیل بن صالح نخستین با که به اتفاق دو تن از شیعیان برای دیدار با ابومحمّد امام حسن عسگری(علیه السّلام) وارد سامرا گردید. ورود او با بیرون آمدن حضرت عسگری(علیه السّلام) از خانه مصادف شد.

حسن بن اسماعیل می گوید: ما در سه مسیر قرار گرفتیم و با خود گفتیم: اگر حضرت در یکی از این راه ها برگردد، خواه ناخوهیکی از ما او را خواهد دید. منتظر او ماندیم. حضرت از راهی که حسن بن اسماعیل در آن بود، بازگشت و نزدیک اسماعیل رسید.

وی می گوید: با خویشتن گفتم: با خدایا، اگر حجت تو برحقّ بوده و پیشوا و امام ماست، دستار خود را با دست لمس کند. هنوز نیّت من کامل نشده بود که حضرت آن را با دست مبارک خویش لمس نمود و آن را بر سر خود به حرکت در آورد.

با خود گفتم: خدایا، اگر حجت توست، یک بار دیگر آن را با دست خود لمس کند. حضرت با دست خود آن را از سر مبارکش برگرفت و سپس آن را به جای خود برگرداند، و انبوه جمعیت بر او سلام کردند. حضرت نزد برخی از آنها توقفی فرمود. من به مسیر دیگر آمدم و رفقای خود را دیدم و آنچه را در دل از خدا خواسته بودم و آنچه رخ داده بود باز گفتم. آنان گفتند: شما که سؤال کرده ای، اینک ما هم برای سومین بار آن را خواستار می شویم. حضرت وارد و ما بدو نزدیک شدیم. به ما نگریست و رو به رویمان ایستاد، سپس دستش را به سمت دستار خود برد و آن را از سر برداشت و با یک دست نگه داشت، و دست دیگرش را بر سر نهاد و تبسمی کرد و فرمود: شک و تردید تا چه پایه؟

حسن می گوید: با خود گفتیم: گواهی می دهم که معبودی جز خداوند نیست و تو حجت و برگزیدة خدایی. وی گفت: پس از آن، حضرت را در خانه اش زیارت کردیم. نامه ها و اشیاء دیگری را که با خود داشتیم به آن بزرگوار رساندیم»

 

موضوعات: اخبار مدرسه
[چهارشنبه 1393-11-08] [ 10:58:00 ق.ظ ]