پرسیدم…,چطشر بهتر زندگی کنم؟با کمی مکث جواب داد: گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر . با اعتماد ,زمان حلات را بگذران. بدون ترس,برای آینده آماده شو. ایمان را نگه دار و ترس را به گوشه ای انداز. شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن. زندگی شگفت انگیز است , در صورتی که بدانی چطور زندگی کنی. پرسیدم :آخر….و او بدون این که متوجه سوالم شود,ادامه داد….:مهم این نیست که قشنگ باشی ,قشنگ این است که مهم باشی!!حتی برای یک نفر.
کوچک باش و عاشق…. که عشق ,خود می داند,آئین بزرگ کردنت را.
بگذار عشق خاصیت تو باشد,نه رابطه خاص تو با کسی.
موفقیت پیش رفتن است ,نه به نقطه پایان رسیدن.
داشتم به سخنانش فکر می کردم که نفسی تازه کرد و ادامه داد…:
هر روز صبح در آفریقا ,آهویی از خواب بیدار می شود و برای زندگی کردن و امرار معاش در صحرا می چراید.آهو می داند که باید از شیر سریعتر بدود,در غیر این صورت طعمه شیر خواهد شد. شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا می گردد,او نیز می داند باید از آهو سریعتر بدود تا گرسنه نماند.
مهم این نیست که تو شیر باشی یا آهومهم این است که با طلوع آفتاب از خواب برخیزی و برای زندگیت,با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن کنی…
به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بودولی… میخواستم باز هم ادامه دهد…چین از چروک پیشانیش باز کرد و بانگاهی به من اضافه کرد:زلال باش…زلال باش…
فرقی نمی کند که گودال کوچک آبی باشی ,یا دریای بی کران.
زلال که باشی آسمان در تو پیداست.
موضوعات: فرهنگی
[شنبه 1392-08-18] [ 12:01:00 ب.ظ ]