لبیک يا رسول الله!
کلامت, روشن و فصيح بود. و فراخور عقل و درک مخاطب سخن ميگفتي, گاهي سخن را سه بار تکرار ميکردي, تا طرف خوب بفهمد. هنگام سخن, کلام را با لبخند مي آميختي, هرگز سخن کسي را قطع نميکردي, زبان به بدگويي و عيبجويي از ديگران نميگشودي. صدايت که ميکردند, ميگفتي, لبيک! خطبه هايت, از همه کوتاهتر, ولي پرمايه تر بود. زبانت را از آنچه بي مورد و بيهوده بود, فرو ميبستي همواره خدا را ياد ميکردي و استغفار بر زبان داشتي, چيزي ميگفتي دلها را به هم الفت دهد, نه آنکه ميانه ها را به هم بزند, با کسي مجادله و جر و بحث نميکردي, هنگامي که سخن ميگفتي, همه ساکت بودند, آنچنان که گويي بر سرشان پرنده نشسته است, سراپا گوش! نزد تو نزاع لفظي نميکردند, به سخن ديگران, خوب گوش ميکردي. محکم و استوار راه ميرفتي, گام برداشتنت, چنان بود که نشان ميداد ناتوان و کسل نيستي! آنچنان که گويي سنگي از سرازيري ميغلطد, با مهابت و چالاک! وقتي سواره بودي, اجازه نميدادي ديگران, پياده پا به پايت راه آيند. يا سوار بر مرکب ميکردي يا بر سر موعدي, قرار ميگذاشتي. از گذرگاهي که عبور ميکردي, عطرت نشان ميداد که از آنجا گذشته اي. از هر جاميگذشتي سنگها و درختان, تعظيمت ميکردند. در سفرها آخرهاي جمعيت راه ميرفتي, تا اگر کسي درماند, يا کمک خواست. کمکش کني. گاهي سوار اسب ميشدي. گاهي بر قاطر و الاغ سوار ميشدي, يا بر شتر, وگاهي نيز پياده! سواره که بودي, ديگران را هم بر ترک مينشاندي. اوقات داخل خانه را به سه قسمت تقسيم ميکردي: بخشي براي نيايش و عبادت و براي خدا, قسمتي براي خانواده و بخش ديگري براي کارهاي شخصي خود. در خانه, با خانواده همکاري ميکردي, گوشت ميبريدي, شيرميدوشيدي, لباس وصله ميزدي, هر غذايي که ميپختند, ميخوردي, ازطعامي بد نميگفتي, در را ميگشودي, کفش خود را ميدوختي. بر زمين مينشستي و بر زمين غذا ميخوردي, به خدمتکار خانه وقتي خسته ميشد کمک ميکردي, زير اندازت عبايي بود و بالشي از پوست, پرشده از ليف خرما! بر حصير ميخوابيدي, هنگام خواب, مسواک ميزدي و دعا ميخواندي و چون از خواب بر ميخاستي, خدا را سجده ميکردي. کار مراجعه کنندگان را راه ميانداختي, نيازمندان و سائلي را دست خالي رد نميکردي. بنده شکور خدا بودي. نور چشمانت«نماز»بود. وقتي به نمازمي ايستادي, از خوف خدا رنگ از چهره ات ميپريد. در سينه, ناله هاي سوزناک و آواي حزيني داشتي. هنگام سجود, چنان بر زمين ميچسبيدي,که گويا جامه اي بر زمين افتاده است. وقت نماز که ميرسيد, ديگر کسي را نميشناختي و به چيزي توجه نداشتي جز به نماز! به نماز عشق ميورزيدي. فرا رسيدن«وقت»نماز را انتظار ميکشيدي, و هنگام نماز که ميشد,ميگفتي: اي بلال! خوشحالمان کن, هيچ چيز را بر نماز مقدم نميداشتي. ميفرمود(به ابوذر): خداوند, فروغ ديدگانم را در نماز قرار داده است.آنگونه که گرسنه, غذا را دوست ميدارد و تشنه آب را, من هم شيفته نمازم. با اين تفاوت که گرسنه و تشنه, سير و سيراب ميشود, اما من از نماز, سير نميشوم. رکوعها و سجودهاي طولاني داشتي. به خدا عرضه ميداشتي: پروردگارا! دوست دارم يک روز سير باشم و شکرت کنم, روز ديگر گرسنه باشم تا از تو سؤال کنم. نشست و برخاستت, همراه با«ذکر خدا»بود. با آنکه «معصوم»بودي, ولي آن قدر از خشيت خدا ميگريستي که مصلا و سجده گاهت خيس ميشد. هنگام دعا, همچون مسکينان نيازمند دستها را بالا ميگرفتي. «بنده خدا»بودي. يک بار که بر زمين نشسته و با دست غذا ميخوردي. زني گفت: يا رسول الله, چرا مانند بندگان نشسته و غذا ميخوري؟ و…فرمودي: واي بر تو! چه کسي بنده تر از من است؟ تو عبد خدا و رسول او بودي. چهره ات گشاده بود و خوش رو. به هر کس ميرسيدي سلام ميگفتي. با هر که دست ميدادي, آن قدر صبر ميکردي که او دستش را بکشد. به صورت کسي خيره نميشدي. به هيچ کس, دشنام و ناسزا نميگفتي. بر تند خويي و بداخلاقي ديگران صبر ميکردي. هديه مردم و دعوت بردگان را ميپذيرفتي, به عيادت بيماران و تشييع جنازه ميرفتي. از اصحاب, تفقد واحوالپرسي ميکردي. دير غضبناک ميشدي, زود ميبخشيدي, از همه بيشتر عذرپذير بودي. با بينوايان محروم, هم غذا و همنشين ميشدي. پيش ديگران, پايت را دراز نميکردي, مزاح و شوخي ميکردي ولي جز«حق»نميگفتي. با ياران, حلقه وار مينشستي. خود را براي اصحاب مي آراستي و عطر ميزدي. باري بر دوش مردم نبودي. در کارهاي اجتماعي مشارکت داشتي. بخشنده و سخي بودي. چيزي را از خواستاران مضايقه نميکردي. به بزرگ هر قومي احترام ميکردي. آري…. اي رسول خدا! وفاي به عهد, صدق و راستي, امانت و محبت از ويژگيهاي تو بود. از مهمان کار نميکشيدي, خلف وعده نداشتي, مردمدار و اهل مدارا بودي, سعه صدر و وسعت نظر داشتي, اخلاقت قرآن بود! قرآن مجسم بودي و آيات عينيت يافته کلام الله!
در برخورد با کسانی که چندین بار توهین به پیامبر بزرگ اسلام را در پیش گرفتند باید نوشت که ایشان در زمان حیات چه بسیار صدماتی را که راه خدا کشیدند و تحمل نمودند و ذره ای به خود فکر نمی کردند و این باعث جاودانگی نامشان گردید.
قال علي عليه السلام:
«ما انتصر لنفسه من مظلمه حتي ينتهک محارم الله فيکون حينئذ غضبه لله تبارک و تعالي.»
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از ستمي که به خود او ميشد انتقام نميگرفت, مگر آن که حريم الهي هتک شود, که در آن صورت خشم ميکرد و غضبش براي خدا بود.
سنن النبي, ص 45